سخن های حکمت آموز
امام رضا علیه السلام میفرمایند: "طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة فاطلبوا العلم من مظانه و اقتبسوه من اهله فان تعلمه لله حسنة و طلبه عبادة و المذاکرة به تسبیح و العمل به جهاد و تعلیمه من لا یعلمه صدقة و بذله لاهله قربة الی الله تعالی لانه معالم الحلال و الحرام و منار سبیل الجنة و المونس فی الوحشة و المصاحب فی الغربة و الوحدة و المحدث فی الخلوة و الدلیل علی السراء و الضراء و السلاح علی الاعداء و الزین عند الاخلاء یرفع الله به اقواما فیجعلهم فی الخیر قادة تقتبس اثارهم و یقتدی بفعالهم و ینتهی الی آرائهم ترغب الملائکة فی خلتهم، و باجنحتها تمسحهم و فی صلاتها تبارک علیهم یستغفر لهم کل رطب و یابس حتی حیتان البحر و هوامه و سباع البر و انعامه ان العلم حیاة القلوب من الجهل و ضیاء الابصار من الظلمة و قوة الابدان من الضعف یبلغ بالعبد منازل الاخیار و مجالس الابرار و الدرجات العلی فی الاخرة و الاولی الذکر فیه یعدل بالصیام و مدارسته بالقیام به یطاع الرب و یعبد و به یوصل الارحام و یعرف الحلال و الحرام، العلم امام العمل و العمل تابعه یلهمه السعداء و یحرمه الاشقیاء فطوبی لمن لم یحرمه الله منه حظه. "
تحصیل علم بر هر دو مرد و زن مسلمان واجب است. دانش را از هر جا که احتمال وجود آن میرود طلب کنید، آن را از اهلش فراگیرید. آموختن علم برای رضای الهی پسندیده و نیکوست و طلب آن عبادت، و مذاکرهاش تسبیح و عمل به آن جهاد، و یاد دادن به کسی که نمیداند صدقه است و بذل آن به اهلش موجب نزدیکی به الله متعال، بوسیله آن حلال از حرام شناخته میشود روشن کننده راه بهشت است و همدم و انیس در مواقع ترس و اضطراب و همراه و مصاحب در غربت و تنهائی و یار و مخبری مورد اعتماد، در عزلت دلیل و راهنما هنگام خوشی و ناخوشی و سلاحی برنده در مقابل دشمنان، آراستگی و شایستگی نزد دوستان. پروردگار به موهبت علم و دانش مردمانی را به مقامات عالی میرساند و در کارهای خیر پیشوا قرار میدهد تا دیگران از آثار آنها بهره گیرند و به آنان اقتدا کنند و از آراء آنها راه جویند فرشتگان به دوستی آنان رغبت میورزند و با بالهای خود، لمسشان میکنند. در درودهایشان برای آنان برکت میطلبند، هر تر و خشکی برای آنها طلب آمرزش میکند حتی ماهیهای دریا و حیوانات و جانوران صحرا به راستی که علم و دانش دلها را حیات جاوید میبخشد و از جهل و نادانی میرهاند و نور روشنائیبخش دیدگان از تیرگیهاست. بدنهای ناتوان را نیرومند میسازد بنده و برده را به مقامات عالی نیکان و پاکان میرساند، و به درجات عالیه در دنیا و آخرت ارتقاء میدهد، مذاکره علم با روزه برابر است. درس و بحث آن با شب زندهداری و عبادت معادل، به وسیله آن اطاعت و عبادت واقعی پروردگار انجام میشود با رهنمود آن صله ارحام به جا آورده میگردد و حلال از حرام باز شناخته میشود، علم مقدمه و منشاء عمل و عمل تابع آن است، پروردگار علم را به مردم سعادتمند الهام میفرماید و تیرهبختان را از آن بیبهره و نصیب میگرداند، خوشا به حال آنان که پروردگار از علم و دانش بهره و حظ وافی به آنان عنایت فرماید. (درة البیضاء)
» تحلیل روانی حالت عجب و خودپسندی و غائله های سوء آن
در طی حدیثی که از امام رضا علیه السلام روایت شده است آن حضرت درجات و آثار و غائله های سوء عجب و خودپسندی وعشق به خویش را گزارش فرمود، و در حقیقت به تحلیل روانی این رذیلت اخلاقی پرداخت:
احمد بن نجم راجع به عجبی که اعمال و کردارها و کوششهای انسان را به تباهی می کشاند از امام رضا علیه السلام سؤال کرد.
امام علیه السلام در پاسخ فرمود:
عجب دارای مرتب و درجات و آثار گونه گون روانی است: یکی از آن درجات این است که از رهگذر وجود این حالت در انسان، اعمال زشت و کردارهای نادرست صورت میپذیرد. حضرت از دیدگاه یک فرد معجب آن چنان با زیورهای پوشالی و پنداری آراسته می شود که آنها را خوش و زیبا و درست تلقی می کند و تصور می کند که فردی درست کار و نیکوکردار است، و هر عمل زشتی را که انجام می دهد آنها را از نظر روانی زیبا و پسندیده و نیکو برمی شمارد. دیگر آن که فردِ مُعجِب حتی در ایمان به پروردگارش گرفتار خودپسندی می شود و در برابر خدا به خود می بالد که به او ایمان دارد، و بر خدا به خاطرِ ایمانش منّت می گذارد و از او طلبکار می شود! در حالی که خدای راست که بر او منّت نهد و از این که او را به نعمت ایمان برخوردار ساخته است بر او منّت گذارد.
امام رضا علیه السلام در طی این عبارات کوتاه حالات روانی یک فرد معجب را برای ما تفسیر فرموده است که او آن چنان در حب و عشق به خویشتن به سر می برد و آن قدر در علاقه به خود و پسند خویشتن گرفتار ترکتازی و توسنی می گردد ـ که نه تنها خود را برتر از دیگران می داند و بر آنها منّت می گذارد ـ تصور می کند که چون به خدا ایمان دارد باید بر او منت نهاده و می پندارد که حتی می تواند پروردگارش را مشمول منّت و احساس خود قرار دهد!
چنین پنداری را نباید جز به عنوان یک تصور جنون آمیز به چیز دیگری تلقی کرد، و به عبارت دیگر؛ این حالت ناهنجار روانی همان حالتی است که در روانشناسی معاصر از آن به نارسیسیسم (Narcissism) تعبیر می شود که فرد در حب به خویشتن تا آن جا پیشروی می کند که عاشق خود می گردد و گرفتار شیفتگی و دلدادگی نسبت به خود می شود، و خویشتن را تا سر حد پرستش دوست می دارد.
اصولاً فردی که به بیماری روانی عجب و خود دوستی مفرط مبتلاست گناهان و جرمهای سنگین را ـ که خود مرتکب آنها می شود ـ خُرْد و ناچیز می شمارد، و احسانهای ریز و اندک را کلان و بزرگ و فزون از حد تلقی می کند. و کارهای زشتی را که دستش بدانها آلوده است به عهده فراموشی می سپارد، و این انحراف روانی تا آن جا جلو می رود که او خیر و خوبی را شر و بدی، و شر و بدی را خیر و خوبی معرفی می کند، و از درون خیر و نیکی، شر و بدی را بر سر پا می کند، و بر چهره خیر نقاب شر، و بر سیمای شر ماسک خیر را می پوشاند.
یک فرد خودپسند ـ چون دچار غرور نیز می باشد و تا حد خودپرستی خویشتن را دوست می دارد ـ حتی خود را فریب می دهد؛ لذا در فضایی از اوهام زندگانی می کند و با مصالحی تهی از واقعیّت، این فضا را برای خود معماری می نماید و سرانجام در یک پرتگاهی پیش بینی نشده سقوط می کند، و آن چنان شخصیت روانی اش تباه می گردد که اعاده سلامت آن سخت دشوار و احیاناً غیر ممکن خواهد گشت.
نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سه چیز را عامل نابودی شخصیت انسان برشمرده که یکی از آنها عبارت از عجب انسان به خویشتن، یعنی خود پسندی و خویشتن پرستی است.
سخن امام رضا علیه السلام این نکته را بازگو می کند که فرد مُعجب را باید به خاطر عُجب و نیکو پنداشتن اعمالش یک فرد نابسامان از نظر روانی دانست؛ چرا که او ره گم کرده و با عینک عجب و خودپسندی، زشت را زیبا می بیند، وچاه را راهی هموار مشاهده می کند.
این بیانِ حضرت ثامن الحجج علیه السلام که فرمود:
"ان یزیّن للعبد سوء عمله فیراه حَسناً فیُعجبه و یحسب انّه یُحسن صُنعاً" ملهم از وحی الهی است که همه جوانب و ابعاد حقایق را بیانگر است: چرا که همواره گفتار الهی در لابلای سخنان این امام بزرگوار چهره می نمود، اگر چه کمتر سخن می گفت و بیشتر در حال سکوت و تفکر به سر می برد، اما هرگاه لب به سخن می گشود سخنانش از قرآن و وحی مایه می گرفت، چنان که سخنان کوتاه فوق، از آیاتی که در زیر یاد می شود قَبَس برگرفته و از آنها پرتو می گیرد، آن جا که خداوند متعال می فرماید:
"افمن زیّن له سوء عمله فرآه حسناً فان الله یضلّ من یشاء وَ یهدی من یشاء" (فاطر 8)، آیا آن که رفتار و کردار بدش از نظرش آراسته شد و آن را زیبا و نیکو می بیند [همانند کسی است که زشت و زیبا را تشخیص می دهد و به تشخیص خود عمل می کند؟] خدا هر که را بخواهد گمراه می سازد و هر که را بخواهد هدایت می کند. و یا فرموده است:
"قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالاً، الّذین ضلّ سَعیُهم فی الحیوة الدّنیا و یَحسبون انَّهم یُحسنون صُنعاً" (کهف 103، 104)، بگو آیا می خواهید راجع به کسانی که از لحاظ اعمال، زیانکارترین افراد به شمار می روند برای شما گزارش کنم؟ آنان کسانی هستند که سعی و کوشش آنها در امر زندگانی دنیا در بیراهه قرار گرفته و تصور می کنند که درستکار و نیکو کردار می باشند.
حسن بن جهم گوید: از امام رضا علیه السلام شنیده ام که می فرمود:
مردی در میان بنی اسرائیل زندگانی می کرد، و علی رغم آن که مدت چهل سال خدای را بندگی کرد عبادت او در درگاه الهی مورد قبول واقع نشد؛ لذا با خود می گفت: خدایا هر کاری را به خاطر تو انجام داده ام، و هر گناهی که از من سر می زند از ناحیه تو است؛ پس چرا به اعمال من با دیده قبول نمی نگری؟! خداوند متعال به او پاسخ داد: اگر تو در مقام نکوهش از خویشتن برمی آمدی بهتر از آن بود که با چنین حالت روانی و با روحیه عجب و خودپسندی، مرا چهل سال بندگی کرده باشی.
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
گناه مؤمن [در صورتی که باعث ناراحتی و پشیمانی او گردد] بهتر از عجب و خودپسندی او است، اگر نه چنین می بود، هیچ فرد باایمانی به گناه گرفتار نمی آمد.
عُجب و خودپسندی باعث می شود که انسان عمل شایسته خود را فزون از حد، بزرگ و شکوهمند پنداشته و دستخوش بهجت و سرور نسبت به آن گردد، و خویشتن را از هر گونه خرده و کمبود و تقصیر مُبرّی تلقی کند. اگر این ابتهاج، با تواضع در برابر خدا توأم باشد و از این که به عمل صالحی توفیق یافت بر خدا منت ننهد؛ بلکه در حال امتنان از خدا باشد می توان چنان عملی را با دیده قبول نگریست و در انتظار پاداشی در برابر آن به سر برد.
همان گونه که امام رضا علیه السلام حالات روانی معجب را تحلیل فرمود قهراً به این نتیجه می رسیم که معجب در برابر خدای متعال آن چنان دچار غرور و خود فریبی می گردد که می پندارد خدا باید و خواه و ناخواه! او را از پایگاه رفیعی در روز قیامت برخوردار سازد و تصور می کند به خاطر اعمال صالحی ـ که باید آنها را از منن و عطایا و نعم الهی برشمرد ـ می تواند بر پروردگار خود منت نهد، و به بهانه ایمان خویش، از خداوند، حق و حقوقی را به سانِ طلبکاران خواستار گردد. علاوه بر آن که باید گفت این انحراف روانی باعث می گردد که او از استفاده و مشورت با دیگران و استمداد از تفکر و تدبیر آنان محروم بماند؛ چون عجب و غرور، وی را به استبداد در رأی سوق می دهد؛ لذا از سؤال و استفاده از کسی که عالمتر از اوست استنکاف می ورزد، و رأی نادرست و افکار و نظریات پوچ و سخیف خویش را اندیشمندانه و سنجیده می شمارد.
آفتها و عوارضی که باید آنها را زاده و نتیجه عجب دانست بی شمار است که یکی از آنها عبارت از تباهی مساعی و کوششهای انسان می باشد، و باید این حالت را عاملی ضدّ ارزش دانست که باعث می گردد همه کوششها و جدّ و جهدهای آدمی از اعتبار ساقط شود.
اسحق بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
مرد عالم و دانشمندی نزد مرد عابدی رسید و به او گفت: نمازت چگونه است [و کمّاً و کیفاً تا چه حدودی در اداء این فرضیه موفق هستی]؟
عابد گفت: گریه و حزن و اندوه و اندیشناکی تو تا چه پایه است؟
عابد گفت: آن قدر می گریم تا اشک از دیدگانم فروریزد؟
عالم گفت: خندیدن و دلشاد بودنِ تو ـ درصورتی که از خداوند متعال خائف و بیمناک باشی ـ بهتر از آن است که زندگانی را با گریستن بیامیزی؛ لکن گرفتار مباهات به خویشتن و عجب و خودپسندی باشی. فردی که گرفتار به خود بالیدن است اعمال و کردارش به سوی خدا اوج نمی گیرد، (بلکه تا فروترین حدّ ـ از نظر درجه و اعتبار ـ سقوط می کند و بی بها و تهی از ارزش می گردد).
گویا سعدی با الهام از چنان احادیثی سخنان زیر را به رشته نظم آورده که:
سخن ماند از عاقلان یادگار ز سعدی همین یک سخن گوش دار
گنهکار اندیشناک از خدای بسی بهتر از عابد خودنمای
که آن را جگر خون شد از سوز درد که این نکته بر طاعت خویش کرد
ندانست بر بارگاه غنی سر افکندگی به ز کبر و منی
بر این آستان، عجز و مسکینی ات به از طاعت و خویشتن بینی ات
همان گونه که امام رضا علیه السلام فرمود انسان معجب در خودپسندی تا حدّ دور دستی بلند پروازی می کند [که سرانجام به سقوط و نابودی او منجر می گردد] او در این بلند پروازی حتی نسبت به خدا در موضع یک فرد «منّان» جا خوش می کند.
علی بن میسره می گفت: امام صادق علیه السلام می فرمود:
از منّان بودن بر حذر باشید.
گفتم: قربانت گردم، منّان بودن چگونه است؟
فرمود: یکی از شما راه می رود و یا پشت بر زمین می نهد و پاهای خود را بالا می گیرد، [و آن چنان احساس امنیت و رفاه درونی می کند و از خود راضی می گردد] که می گوید: خدایا من فقط آهنگ رضای تو دارم!
همان امام علیه السلام فرمود:
آن که برای احدی فضل و فزونی نشناسد باید او را مُعجب به خویشتن و گرفتار خود کامگی در رأی برشمرد. از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود:
اگر گناه برای مؤمن از عجب و به خود بالیدن بهتر نمی بود، خداوند متعال ابداً میان بنده و میان گناه او آزادی به وجود نمی آورد.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
برای من جای بسی شگفتی است که فردی از رهگذر عمل خویش به عجب گرفتار می آید؛ ولی نمی داند که این انحراف روانی او چه فرجام سوئی را برای او بارور می سازد. کسی که دچار عجب می باشد و اعمال خویش را از درون می ستاید، تحقیقاً از راه و رسم هدایت و راه یابی به حق، به یکسو می افتد و لذا مزایایی را برای خویش مدعی می گردد که فاقد آن است، و قهراً باید او را دروغگویی حرفه ای برشمرد. نخستین و کمترین عکس العمل و بازتاب سوئی که معجب را آماج خود قرار می دهد، این است که دستاویزِ بالیدن را خداوند متعال از او سلب می کند تا به او بفهماند که موجودی حقیر و ناتوان است، و ناگزیر خود بر خویشتن گواهی دهد که سخت حقیر و بی مقدار می باشد، همان گونه که با ابلیسِ خودستا و خودپسند چنین کرد.
عُجب عبارت از درختی است که بذر و دانه آن کفر است، و کاشتگاه و کشتزار آن عبارت از نفاق، و موادی که آن را تغذیه و سیراب می کند، عبارت از درخواستها و توقعات نابحق و بی جا و ظلم و ستم می باشد، و تنه و شاخه و ساقه های آن را جهل و ناآگاهی می پردازد، و برگهای آن بیراهگی و گمراهی است. و سرانجام، بَر و میوه آن عبارت از لعنت و محرومیت و دورباش از زحمت خدا و جاودانگی در آتش دوزخ می باشد.
فردی که معجب به نفس است، و خویشتن و رأی و نظر خود را می ستاید احمقی بیش نیست؛ چون نمی تواند به انحراف روانی خود پی ببرد. و در نتیجه بصیرت خویش را در بینش حالاتی که باید خود را از آنها برهاند از دست می دهد، زیرا او گناهان خود را ناچیز تلقی می کند و نسبت به آنها در بی تفاوتی بسر می برد.
عمل صالح و پاکیزه عبارت از عملی است که انسان در انجام آنها به یاد توفیق الهی باشد و این احساس در او به وجود می آید که پیشرفت او در آن عمل از برکات توفیق خداوند متعال است، و نباید به خود مغرور گشته و از رهگذر آن دچار خودپسندی گردد و بر خدا منت گذارد.
» مواسات و دلسوزی نسبت به دیگران
یک انسان با ایمان که در مقام رهبری جای دارد باید درباره دیگران خواهان اموری باشد که در خود نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگی می نماید، و هر گونه شر و بدی را که برای خویشتن نمی پسندد برای دیگران نیز نپسندد؛ زیرا این گونه برابر اندیشی و مواسات با دیگران، بیانگر روح و ایمان و حاکی از حس تعاون و هماهنگی همبستگی با آنها می باشد.
در طی احادیث صحیح این سخن نظر جلب نظر می کند که «هیچ یک از شما نمی تواند برای دریافت عنوان «مؤمن» آمادگی کسب کند، مگر آن گاه که نسبت به برادر ایمانی خود خواهان اموری باشد که آنها را برای خویش نیز خواهان است».
رعایت این نکته اخلاقی در مورد زیردستان از اهمیت ویژه ای برخوردار است، و طی احادیث متعدّدی به همه انسانها گوشزد شده که باید از رنج دیگران غافل نمانند و همبستگی خود را با آنها فراموش نکنند، چرا که این زیردستان چشم امید به مهتران و زبردستان دوخته اند تا خواسته ها و کمبودهای مادی و معنوی آنان به وسیله آنها تأمین و جبران گردد، و از این رهگذر حال پریشان و نابسامان آنان سامانی گیرد و تا دردها را اندکی تسکین دهند. یک انسان بیدار و هشیار زیردستان و محرومان را فراموش نمی کند و بیچارگان را از یاد نمی برد.
یکی از صفات برجسته امام رضا علیه السلام مواسات و همدردی با محرومان بوده است؛ و در طی زیارت آن حضرت این خصیصه بزرگ اخلاقی او مطرح شده و به وی چنین خطاب می شود:
"السلام علی غوث الله فان و من صارت به ارض خراسان"، سلام و درود بر چاره ساز و فریادرس بیچارگان، و سلام به آن کسی که سرزمین خراسان به برکت وجود او به سان خورشیدِ تابان جلوه گر گشته است.
امام رضا علیه السلام هرگز از شکم گرسنه و رنجها و آلام بینوایان غافل نبوده، و هر وقت سفره غذا را برای آن حضرت می گستردند همه خادمان را کنار سفره خود می نشاند، حتی از دربان و نگهبان نیز غافل نمی ماند.
و آن گاه که تنها می شد [وفراغتی برای او فراهم می آمد] همه اطرافیان خود را اعم از کوچک و بزرگ و خردسالان و بزرگسالان را پیرامون خود جمع می کرد و با آنها به گفتگو می نشست و با آنان مأنوس می شد و آنها را نیز با خود مأنوس می ساخت [و خود را تا حدّ موقعیّت و منزلت آنان تنزل می داد و آنها را در حد مقام و موقعیت خود ارج می نهاده و فرازمند می ساخت تا احساس خفت و سبک وزنی نکنند، و شخصیت خویش را فرومایه و ناچیز نینگارند، و سرانجام با چنین تدبیری ظریف، برابری خود با آنها و برابری آنها را با خود ـ با وجود این که از نظر ظاهری در یک پایگاهی عالی قرار داشت ـ بدانها اعلام می نمود. امام با کمال صراحت به همه انسانها گوشزد می کند که تمام افراد انسانی و مردم با ایمان با هم برابر و بَرادر هستند، و مقامِ برترِ ظاهری نمی تواند آن چنان امتیاز آفرین باشد که طبقات محروم را از طبقات دیگر بیگانه سازد].
امام رضا علیه السلام هیچ خادمی را که سرگرم غذا خوردن بود به کار نمی گرفت، مگر آن گاه که از تناول غذا فارغ می شد، و به آنها می فرمود:
در حالی که سرگرم تناول غذا هستید، وقتی من از جای خود برمی خیزم از جای خود بلند نشوید؛ بلکه سرجای خویش بنشینید تا از خوردن غذا فارغ شوید.
کلینی در «الکافی» در طی روایتی که به مردی از اهل بلخ می رسد چنین یاد کرده است که می گفت:
من در سفر خراسان همراه امام رضا علیه السلام بودم، یکی از روزها دستور داد سفره غذا را گستردند و همه خادمان را که از اهل سودان بوده اند کنار سفره دعوت کرد تا در معیت آنها غذا تناول نماید [نشستن این بینوایان در کنار سفره آن حضرت برای یکی از یاران او ـ که امام و احساسِ انسانی و الهی او را درست باز نیافته بود ـ گران و ناخوش آیند آمد؛ لذا] عرض کرد: اگر سفره ای جدای از سفره خویش برای این بینوایان سیه چرده و رنگین پوست تمهید می کردید بهتر به نظر می رسید؟ حضرت پاسخ فرمود: پروردگار تبارک و تعالی یکی است، پدر و مادر همه ما یکی است، و جزا و پاداش [و ارزش و احترام] افراد در گرو اعمال و کردارهای آنها است [نه رنگ پوست و یا سایر امتیازاتِ پوشالی صوری].
امام رضا علیه السلام همواره بر سر مخالفت با هوای نفس بوده و گوش جان و دلش شنوای این آوای آسمانی بود که:
"فَلا اقْتَحَمَ العَقَبَه، وَ ما اَدْریکَ مَا العَقَبَه، فَکَُ رَقَبَه، اَوْاطعام فی یَوم ذی مَسْغَبَه، یَتیماً ذامَقْرَبَه، اَوْمسکیناً ذامَتْرَبَه" (بَلَد: 11 ـ 15)، آنگاه اصحاب میمنه و یاران بهشت در برابر عقبه و گردنه مخالفتِ با نفس قرار می گیرند باید بدانند که گذر از آن، در گرو آزاد ساختن بنده و برده و یا اطعام ـ در روزگار قحطی و کمبود غذا ـ به خویشاوندان گرسنه و یا خاک نشینان بینوا است.
لذا آن حضرت هر وقت طعام تناول می فرمود ظرف بزرگی در دسترس خود قرار می داد و از هر نوع خوراکی که در سفره بود از بهترین قسمتِ آن برمی داشت و در میان آن ظرف می نهاد، و دستور می داد که آن را میان تهیدستانِ گرسنه و بینوا تقسیم کنند. و بدین سان با مستضعفان به همدردی می نشست و بر درون خسته و پریش آنان مرهم می نهاد و بر سر مواسات و مساوات با آنها بود.
امام رضا علیه السلام به مستضعفان ارج می نهاد و خلأ معنوی و روحی و کمبودهای مادی آنها را با گرامی داشتِ منزلتِ آنان و امدادهای مادی جبران می فرمود.
حال باید دید که در برابر مستکبرانِ زمان چه موضعی را انتخاب می کرد و با چه کیفیّتی با آنها رفتار می نمود؟
می نویسند: وقتی فضل بن سهل، یعنی «ذوالریاستین» حضور امام رضا علیه السلام رسید، یک ساعت بر سر پای ایستاد [و حضرت به او چندان التفات نفرمود] تا آنکه سر بلند کرد و به او گفت: چه حاجت داری؟
عرض کرد: سرور من! این نامه ای است که امیرالمؤمنین! مأمون برای من نگاشته است.
... شما چون ولیعهد مسلمین هستید سزاوارترید که همسان با عطایای مأمون مرا مشمول بخشش خود سازید.
فرمود: نامه را بخوان...
و آن نامه بر روی پوستی بزرگ نگارش شده بود، فضل مدّت زیادی بر سر پای ایستاده تا خواندن نامه را به پایان رساند...
آن گاه به فضل گفت: اگر از مخالفت اوامر الهی برای همیشه بپرهیزی هر چه از ما می خواهی از آنِ تو است.
امام رضا علیه السلام با این بیان کوتاه نقشه فضل را در محکم کاری هدفش خنثی ساخته و حتی به او اجازه نشستن نداد، تا آن که فضل بن سهل با حالتی سرافکنده و خفت آمیز محضر آن جناب را ترک گفت.
ارج نهادن به مستضعفان و مواسات با آنها یکی از نمودارترین خصلت های روحی امام رضا علیه السلام بود که به این خصیصه سترک و شکوهمند اخلاقی تا واپسین لحظات عمر خویش سخت پای بند بود و می دانست و نیز می خواست به سردمداران و دولتمردان و اصولاً به همه انسانها اعلام کند که در طریق رسیدن به سعادت و نیکبختی دنیا و آخرت باید درد و رنج توان ربودگان و بینوایان را فراموش نکرد؛ وگرنه باید جامعه انسانی در انتظار سقوط و نابودی آغوش بگشاید و آماده هر گونه بلا و آسیبهای سخت دنیا و آخرت باشد.
از یاسر، خادم امام رضا علیه السلام روایت شده است:
آن گاه که مسافت میان ما تا طوس هفت منزل راه بود، ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام بیمار شد، و سرانجام به طوس درآمدیم و بیماری آن حضرت رو به شدت نهاد، و چند روزی در طوس ماندیم. مأمون روزی دو نوبت به بهانه عیادت نزد آن حضرت می آمد. در واپسین روز حیات آن حضرت که امام رضا علیه السلام در آن روز از دنیا رفت، دچار ضعف شدیدی بود، پس از آن که نماز ظهر را اقامه نمود...
... به من فرمود: آیا مردم ناهار خوردند؟
عرض کردم: سرور من! با چنین حالی که شما در آن به سر می برید چه کسی حاضر است غذا صرف کند؟
امام رضا علیه السلام از جای برخاست و فرمود: سفره و غذا را آماده سازید...
... همه خادمان و اطرافیان را بلا استثنا کنار سفره نشاند و نسبت به تمام آنها اظهار تفقد می فرمود، و فرد فرد آنان را مشمول توجّه قرار می داد. وقتی مردها از تناول غذا فارغ شدند دستور داد برای زنان غذا بفرستند. غذا برای زنها فرستادند و آن گاه که آنها نیز غذا صرف کردند ضعفِ مزاجِ امام علیه السلام آن چنان شدید گشت که بیهوش شد و فریاد و شیون بلند شد.
منبع: نرم افزار آستان محبت
» سکوت حکیمانه یا راهی فراسوی خیر و سعادت
در تحف العقول آمده است که امام رضا علیه السلام فرمود:
"الصَّمْتُ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْحِکْمَةِ": سکوت، دری از درهای حکمت و دانایی و صواب اندیشی است.
و نیز فرمود:
"اِنَ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ انَّهُ دَلیلٌ عَلی کُلِّ خَیْر": سکوت، جلب محبت می کند و می تواند برای دست یافتن به هر گونه خیر و سعادت، دلیل و رهنمون انسان باشد.
این سخنان سنجیده امام رضا علیه السلام یکی از نکات دقیق تربیتی و اخلاقی سازنده ای را گوشزد می کند، چرا که سخن گفتن ـ گاهی ـ ممکن است به صورت عامل و گذرگاهی برای نگون بختی ابدی و ورود انسان به آتش دوزخ درآید؛ همان گونه که می تواند عامل رهایی بخش آدمی از شقاوت و بدبختی باشد. اما باید یادآور شد که اگر قلب آدمی زلال و پاکیزه باشد هیچ چیزی در آن صورت پاکیزه تر از زبان نیست؛ لکن اگر درون انسان، پلید و ناپاک باشد هیچ چیزی پلیدتر از زبان نخواهد بود.
لذا امام رضا علیه السلام سکوت را به عنوان حکمت و دانایی و فرزانگی برشمرده است. آن کسی که به جا و به موقع، راه سکوت را در پیش می گیرد، در واقع ابواب سعادت و نیکبختی را فراسوی خود می گشاید.
سکوت به جا را می توان راهی به سوی سلامت روانی و کمال اخلاقی و نیل به معارف و آگاهیها دانست، به این معنی که اگر فردی سکوت را در جای خود بر سخن گفتن ترجیح دهد و در چنین مواردی بدان پای بند باشد، در واقع قلب و درون خود را از شهوات و آفات روانی شستشو داده و برای نیل به هدفِ مطلوب، راه را در برابر خود همراه می سازد.
سکوتی این چنین ـ که از فراسَت و هوش و اندیشه و تفکر مایه می گیرد ـ نشانه قدرت و توانایی است و نباید آن را دلیل هیچ گونه ضعف و نارسایی تلقی کرد. بنابراین سکوتِ مذکور بیانگر حکمت و دانایی فرد است، به همین جهت، اگر کسی ـ منهای حکمت و فرزانگی و دانایی ـ از قدرت در سخن آوری برخوردار باشد فرجام آن سقوط و بدبختی است.
مرد حکیم و دانا ساکت و آرام است، و باید گفت افراد ناآرام و پرچانه که از عقل و فراست کافی تهی هستند با لافِ سخن، خویشتن را رسوا می سازند، و لذا سزاست که کمتر سخن گویند و سکوت خویش را فزاینده تر سازند که:
تا نداری مایه، از لاف سخن خاموش باش خـنـده رسوا می نماید پسته بی مغـز را
افراد خام و نارس ـ که از لحاظ علمی و اخلاقی و هوش و فراست دچار ضعف و نارسایی هستند، غالباً دچار افراط در سخن بوده، و قادر نیستند در جای خود سکوت اختیار کنند:
این دیگ ز خامی است که در جوش و خروش است چون پخته شد و لـذت دَمْ دید خموش است
نفس انسانی طبعاً به آزادی بی بندوباری گرایش دارد؛ لذا به اندیشه و سکوت و آرامش رغبتی در خود احساس نمی کند. عاملی که می تواند سکوت به جا و سنجیده را در فرد بارور سازد ایمان به دین و قوانین دینی است.
فقط مردم با ایمان و راستینِ در تدین هستند که با زیور سکوتِ به جا، خویشتن را می آرایند و می گویند: سخنی که هیچ گونه بهره ای جز گناه و یا بدبختی را به ارمغان نمی آورد نباید بر زبان راند؛ بلکه باید از آن خود داری کرد.
محیی الدین بن عربی می گفت: اگر کسی خواهان آن است که باطن و درونش سازندگی یابد و سخن آغاز کند، باید زبانی را که در کامش قرار دارد به سکوت وا دارد، یعنی نیروی باطن و درون آدمی گویاتر و رساتر از نیروی زبان انسان است. علاوه بر این، زبان آدمی گاهی می لغزد؛ اما باطن و درون انسان صادق است وهیچ غباری از خلاف واقع چهره آن را نمی پوشاند.
همه انبیا و اولیا، به اتفاق، اعلام کرده بودند که سکوت حکیمانه و بخردانه، سراپا خیر و سعادت است و یا به هرگونه خیر و سعادتی انسان را رهنمون است.
رسول اکرم صلی الله و آله و سلم فرمود:
"استعینوا علی قضاء حوائجکم بالصّمت": برای تأمین نیازها و تحقق آمالِ مشروعِ خویش از سکوت مدد گیرید.
یکی از بزرگان گفته است: سکوت را ـ همان گونه که سخن گفتن را می آموزی ـ بیاموز، اگر سخن گفتن موجب هدایت تو می گردد سکوت از تو حمایت و نگاهبانی می کند... و عفت زبان عبارت از سکوت به جا و به مورد می باشد.
سکوت به حق، یعنی راه نبرد و پیکار با غیبت و سخن چینی، و نوعی از ریاضت و تمرین روانی؛ چرا که سکوت مورد نظر ما به معنی مخالفت با هوای نفس و پاسداری از سلامت نفسانی است.
سکوت اندیشمندانه را باید راهی در سوی رسیدن به مقام قرب دانست؛ چون از طریق سکوت است که نفس انسانی ادب پذیر می گردد، و از انضباط برخوردار می شود.
امام رضا علیه السلام می فرمود:
در میان بنی اسرائیل هیچ کسی نمی توانست عنوان عابد را برای خود احراز کند مگر آن که ده سال سکوت اختیار می کرد، و آن گاه که چنین مدتی را در سکوت به سر می برد، عابد می شد.
نقش سکوت به جا در سازندگی انسان از نظر علمی و اخلاقی بر هیچ کس خردمندی مخفی نیست. درباره سکوت و ارزش آن روایات و فراوانی جلب نظر می کند و فرزانگان دین و دانش در اهمیت آن بسیار سخن گفته اند.
و این مَثَل و سخن معروف است که:
ان کان الکلام من فضة فالسکوت من ذهب: اگر سخن به سان نقره [گرانقدر باشد] باید گفت سکوت و لب فرو بستن همچون زر از بها و ارزشی فزونتر برخوردار است.
سکوت و درنگ لطیف و خوش آیندِ امام رضا علیه السلام همزمان با سخن گفتنِ دیگران با او، و استماعِ جالبِ او به گفتار دیگران ـ که از درونی اندیشمند مایه می گرفت ـ یکی از ویژگیهای شخصیت روانی آن حضرت بوده است که درباره خصال این امام بزرگوار نوشته اند:
هرگز با سخن خویش بر کسی جفا نکرد، و تا سخن کسی به پایان نمی رسید لب به سخن نمی گشود، و کلام دیگران را قطع نمی کرد. [بلکه با سکوتی دلنشین به گفته های دیگران که با وی سخن می گفتند گوش فرا می داد، آن گاه پس از فراغ او از گفتار، سخن آغاز می کرد].
سکوت در منطق رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نخستین گامی بود که طالب علم و فردی که می خواهد بینشی نسبت به حقایق به هم رساند باید آن را در راه رسیدن به هدف بردارد، و این زیر بنای مهم و استوار را در جهت سامان دادنِ شخصیّت روحی و اخلاقی خویش پی ریزی کرده و کاخ بلند بصیرت و معرفت را بر پایه آن بنا نماید.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ به سؤال مردی که حضور او آمد و پرسید که علم و دانش چیست فرمود: سکوت.
عرض کرد: پس از سکوت چه کند؟
فرمود: باید برای شنیدن حقایق در خویشتن آمادگی ایجاد نماید.
عرض کرد: سپس چه راه و رسمی را در پیش گیرد؟
فرمود: شنیده های خود را نگاهبانی کند [تا مورد دستبرد نسبان و غفلت قرار نگیرد].
عرض کرد: پس از حفظ و نگاهبانی؟
فرمود: بر طبق آن عمل کند.
به عرض رساند: از آن پس چه وظیفه ای متوجه او است؟
فرمود: به نشر و ترویج معلومات و معارف خود در این واپسین مرحله بپردازد. [و زبان به سخن گفتن در باره حقایق بگشاید].
پیداست که بر اساس این رهنمود جالب، باید سخن گفتن در پس سنگری آغاز گردد که پی و اساسِ آن سکوت می باشد که اِستماع و دریافت حقایق و حفظ و نگاهبانی و عمل به آنها بر چنین سکوتی مبتنی است. پس همان گونه که امام رضا علیه السلام فرموده است، سکوت را باید دری از درهای حکمت و خیر و سعادت دانست.
» جایگاه فقیه و عالم اسلامی
امام رضا(ع): مَنزلة الفَقیه فی هذا الوقت، کمنزلَةِ الأنبیاء فی بنی اسرائیل.1
منزلت و جایگاه «فقیه»در این زمانه همچون منزلت پیامبران در بنیاسرائیل است.
» شناخت زمان
امام رضا(ع): قال ابوجعفر(ع): فی حکمةِ الِ داوُد: یَنبغِی للمسلم أن یکونَ مالِکاً لِنَفسِه، مُقبِلاً علی شأنِه، عارفاً باَهلِ زَمانِه.2
امام محمد باقر(ع) فرمود: در حکمت (دستورالعملهای حکیمانهء) خاندان داود (پیامبر) چنین رسیده است: سزاوار است که انسان خداشناس خویشتندار باشد، و به حال و کار خویش اهتمام ورزد (مراقب خود باشد و وظایف خویش را به خوبی انجام دهد)، و مردمان زمانهء خود را بشناسد(و با آنان به مقتضای شناخت و تناسب رفتار کند).
» نشر مکتب انسانی امام
امام رضا(ع): رَحِمَ اللّه عَبداً اَحیی اَمرَنا. فقلتُ له: . کیف یُحیِی اَمرکم؟ قال: یَتَعَلَّم عُلومَنا و یُعَاِّمها الناس، فِانّ الناسَ لو عَلِموا محاسِنَ کلامِنا لاتَّبعُونا.3
خدا بیامرزد کسی را که امر ما را زنده کند. گفتم: چگونه امر شما را زنده میکند؟ فرمود: علوم ما را میآموزد و به مردمان تعلیم میدهد. همانا اگر مردم تعالیم زیبای ما را دریابند از ما پیروی کنند(نه از غیر ما).
» قانونگرایی و محدودیت پذیری
امام رضا(ع): ... اِذا فَعَل الناسُ هذهِ الاشیاء (المَنهِیات)، وارتکَبَ کلُّ انسانٍ ما یَشتَهی و یَهواه، من غیرِ مُراقَبةٍ لأحدٍ،کان فی ذلک فسادُ الخلقِ اَجمعینَ...4
زمانی که مردمان به کارهای ممنوع دست زدند، و هرکس هرچه دلش خواست عمل کرد، بدون آنکه کسی نظارت کند، (در این صورت) مردم همگی به فساد و تباهی دچار میگردند.
» به عمل کار برآید
امام رضا(ع): ... اَنّه لیس بین اللّه و بین اَحدٍ قَرابةٌ، ولا یَنال اَحدٌ وِلایةَ اللّه اِلّا بالطاعَة. و لقد قال رسول اللّه (ص) لبنی عبدالمطلب: «اِیتُونی باَعمالِکم لا بأحسابِکُم و اَنسابِکم. قال اللّه تعالی: * فاذا نُفِخَ فی الصور فلا اَنسابَ بینهم یومَئذٍ و لا یَتَسائلون. فمن ثَقُلت مَوازِینُه فاولئک هم المُفلحون. و مَن خَفَّت مَوازینُه فاولئک الذّین خَسِروا اَنفُسَهم فی جَهنَّم خالدون5*. 6
میان خدا و هیچ کس خویشاوندی نیست، و دوستی خدا جز به طاعت(و عمل ) حاصل نمیآید. پیامبر(ص) به فرزندان عبدالمطلب گفت: اعمال خود را نزد من بیاوزید، نه حسبها و نسبهایتان را. خدای بزرگ گفته است:« فاذا نَفِخ فی الصور...» چون در صور دمیده شود، دیگر در آن روز نسبی (وتفاخری به نیاکان یا امید کمکی از منسوبان) در کار نیست، و از حال یکدیگر نخواهند پرسید. که در آن روز کسانی که کفّهء اعما ل(نیک) آنان سنگین باشد رستگارند. و کسانی که کفّهء اعمال (نیک) آنان سبک باشد خود زیان کردهاند و در جهنم جاودان خواهند ماند».
» اندازه داری در زندگیامام رضا(ع): لا یَستکملُ عبدٌ حقیقَةَ الاِیمان حتی تکونَ فیه خصالٌ ثَلاثٌ: التَفقُّه فی الدینِ، و حسنُ التقدیر فی المعیشَة، و الصبرُ علی الرزایا.7
تا سه خصلت در آدمی نباشد، حقیقت ایمان او کمال نیابد: «ژرف شناختن دین، واندازه داشتن در زندگی، و شکیبایی در مصیبتها».
» ارزش حیاتی آب
امام رضا(ع)ـ سُئِل الرضا(ع)، عَن طَعمِ الخُبزِ و الماء، فقال: طَعمُ الماء طعمُ الحَیاةِ، و طعمُ الخُبزِ طعمُ العیش.8
از مزهء نان و آب از امام سؤال شد. امام فرمود: مزهءآب، مزهء زندگی است و مزهءنان مزهء زیستن.
» میانه روی در خوراکامام رضا(ع): لَو اَنّ الناس قَصَدوا فی المطعَم لَاستقامَت اَبدانُهم.9
اگر مردمان حد میانه را در خوراک رعایت میکردند بدنهاشان پایدار میماند.
» راز وجوب روزه
امام رضا(ع) ... و علة الصوم، لِعرفانِ مَسِّ الجُوعِ العَطَش... لِیَعلم شِدَّة مَبلغ ذلک من أهلِ الفقرِ والمَسکنة فی الدنیا و الآخرة.10
... علت روزه شناخت حسی و ملموس گرسنگی و تشنگی است ... تا میزان دشواری فشار گرسنگی و تشنگی را دربینوایان و بیچارگان در این زندگی و پس از این خوب بفهمد.
» حکمت نماز جمعهامام رضا(ع) ... لِانَّ الجمعةَ مشهدٌ عامٌ، فارادَ اَن یکونَ لِلامام (للأمیرـ خ ل) سَببٌ اِلی موعِظَتِهم و ترغِیبِهم فی الطاعة و ترهیبهم من المَعصیةِ، و توقِیفِهم علی ما ارادوا من مَصلَحةِ دِینهم و دُنیاهُم، و یُخبِر هم بما ورد علیهم من الآفات، و من الاَهوالِ الّتی لهم فیها المضَرَّةُ و المنفعة.11
... زیرا نماز جمعه محل اجتماع همگان است، و خدا خواسته است تا امام وسیله و فرصتی دراختیار داشته باشد، برای اندرز دادن به مردم، وبرانگیختن آنان به اطاعت، و بیم دادن از معصیت، و وادار کردن ایشان به رعایت مصلحت دینی و دنیایی خویش، و آگاه ساختن از آفات و زیانهایی که بر آنان وارد شده است، و از حوادثی که نفع و زیانی در آنها دارند.
» راز وجوب حج
امام رضا(ع): اِنّما اُمِروا بالحجّ لِعلةِ الوِفادَةِ الی اللّه ـ عزّوجلّ ـ ... والخروج من کلّ مااقتَرفَ العبد، تائباً ممّا مَضی، مَستأنِفاً لما یَستَقبِل مع ما فیه من... قضاء حوائج اَهلِ الاَطرافِ... مع ما فیه من التفقّه و نقل اَخبارِ الائمه(ع) الی کلّ صَقعٍ و ناحِیة...12.
از آن جهت مردمان به حج مکلف شدند تا به جانب خدای بزرگ روآورند، و خواستار افزونی نعمت شوند، و از گناهان بیرون آیند، و از گذشتهء خویش توبه کنند، و در آینده دینداری و تعهّد پیشه سازند، با آنچه در حج است از... برآوردن نیازهای مردمان سرزمینها... همچنین در حج برای مردم آگاهی (و ژرف شناسی) دینی حاصل میشود، و اخبار امامان(ع) بازگو میگردد، و به هر ناحیه و کشوری میرسد.
» الگوی مصرفامام رضا(ع): ... اِستَأذنتُ الرضا(ع) فی النَّفَقةِ علی العیال؟ فقال: بین المکروهین. فقلتُ: جُعِلتُ فداک لا واللّه ما أعرفُ المَکروهَین.
فقال له: اَما تعرِف اَنّ اللّه ـ عزّوجَلّ ـ کَرِه الاسراف و کَرِه الاقتار فقال:*والّذین اِذا اَنفَقوا لم یُسرِفوا و لم یَقتُروا و کان بین ذلک قواما13*14.
... از امام رضا(ع) دربارهء چگونگی تأمین مخارج خانواده جویا شدم، فرمود: (مخارج خانواه) حد وسط است میان دو روش ناپسند. گفتم فدایت شوم، به خدا سوگند نمیدانم این دو روش چیست؟ فرمود: رحمت الهی برتو باد، آیا نمیدانی که خداوند بزرگ اسراف (زیادهروی) و اقتار(سختگیری) را ناخوشایند دارد، و در قرآن فرموده است:« آنان که هرگاه چیزی ببخشند نه زیادهروی کنند و نه خِسّت ورزند، و میانگین این دو را درحد قوامی(مایهء پایداری و بقای زندگی)ببخشند».
» شرایط ایمان به پیامبر(ص)
امام رضا(ع)، از پیامبر(ص): قیل یا نبیَّ اللّه! اَفی المال حقٌ سِوَی الزَّکاةِ؟ قال: نعم، برُّ الرَّحمِ اِذا اَدبَرت، وصلةُ الجارِ المُسلم؛ فما آمنَ بی مَن باتَ شَبعان و جارُه المُسلمُ جائع. ثم قال: مازال جبرئیلُ یُوصِینی بالجارِ حتی ظَنَنتُ اَنّه سَیُورِّثُه15.
پرسیدند: ای پیامبر خداآیا درمال جز زکات حقی هست؟
گفت: آری، نیکی کردن به خویشاوندی که از تو روگردان شود، و رسیدگی به همسایهء مسلمان. هرکس سیر بخوابد در حالی که همسایهاش گرسنه است، به من ایمان نیاورده است؛ آنگاه گفت: جبرئیل چندان دربارهء همسایه به من سفارش کرد که گمان کردم (از همسایه ) ارث میبرد.
» کرامت انسانی
امام رضا(ع) ـ زکریا بن آدم: سَألتُ الرضا(ع) عن رَجلٍ من اَهلِ الذمَّة اَصابَهم جُوعٌ، فَاتی رَجلٌ بوَلدٍ له، فقال: هذا لکَ اَطعِمهُ و هو لکَ عبدٌ. قال(ع): لا یُبتاعُ حُرٌّ، فاِنّه لا یَصلح لکَ و لا مِن اَهلِ الذمَّة16.
زکریا (از شاگردان امام) میگوید: از امام رضا(ع) پرسیدم که مردی از اهل ذمّه (غیر مسلمانان مقیم در کشورهای اسلامی) که به فقر و گرسنگی دچار شده بود فرزندش را آورد و گفت: فرزندم مال تو، او را خوراک بده و او بردهء تو باشد. امام فرمود: (انسان) آزاده خرید و فروش نمیشود. این کار شایسته تو نیست، از ذمّیان نیز روا نمیباشد.
» در کنار خدمتگزاران
امام رضا(ع) ـ یاسرُ الخادم! قال: ... فقال لی بعدَ ما صَلَّی الظُّهرَ: یا یاسِر ما اَکَل النّاسُ شیئاً؟ قلتُ: یا سیدی من یأکل ههنا مع ما اَنتَ فیه. فانتَصَب(ع) ثمّ قال: هاتُوا المائدة، و لَم یَدَع مِن حَشَمِه أحداً اِلّا اَقعَده مَعه علی المائدةِ، یَتفقَّد واحداً واحداً... فلمّا فَرغُوا من الاَکلِ اُغمِی عَلیه...17.
یاسر میگوید: (در روزی که امام رضا(ع) به «دست خلیفة تبهکار عباسی» مسموم شده بود، و درهمان روز و در اثر همان سم به شهادت رسید)، پس از اینکه نماز ظهر را گزارد به من گفت: ای یاسر! مردم (اهل خانه و کارکنان و خدمتگزاران)، چیزی خوردند؟
گفتم: آقای من! که میتواند غذا بخورد با اینکه شما در چنین حالی هستید؟ (حال مسمومیت شدید و واپسین لحظات زندگی)، دراین هنگام امام(ع) راست نشست سپس فرمود: سفره را بیاورید، و همگان را بر سر سفره فراخواند وکسی را فرو گذار نکرد، و یکایک را مورد محبت و مهر خویش قرار داد... هنگامیکه همه غذا خوردند امام بیهوش افتاد...
» انگیزههای ثروت اندوزی
امام رضا(ع): لا یَجتمعُ المالُ إلّا بِخصالٍ خَمسٍ: بِبُخلٍ شدید، و اَملٍ طویل، وحِرصٍ غالِبٍ، و قطیعة الرَّحِم، و ایثارِ الدنیا علی الآخِرَة18.
مال جمع نمیشود مگر در سایة پنج خصلت:
1. بخل زیاد.
2. آرزوهای دراز.
3. آزمندی چیره (بر انسان).
4. ترک صلة رحم(و رسیدگی به بستگان تنگدست).
5. دنیا دوستی و فراموش کردن آخرت.
در انتظار ظهور منجی
امام رضا(ع): اللّهم... اَلبِسه دِرعَک الحَصِینَة، و حُفَّه بملائِکتِک حُفّاً. اللّهم و بَلِّغهُ اَفضَل ما بَلَّغتَ القائمین بِقِسطک مِن اَتباع النَّبیّین. اللّهمَّ اشعَب به الصَّدع، و ارتَق به الفَتق، واَمِت به الجَورَ، و اَظهِر به العدل، و زَیِّن بطولِ بَقائه الارض. اللّهم اجعلهُ القائم المنتَظَر، والامامُ الذی به تَنتَصِر، و اَیِّده بنَصرٍ عزیز، و فتحٍ قریب، وَ ورِّثه مَشارق الارض و مَغاربها... و اَحیِ به سُنَّة نَبیّک صلواتک علیه وآله، حتی لا یُستَخفی بشیءٍ من الحقّ مَخافةَ اَحدٍ من الخلق... و جَدِّد به مامُحِی من دِینک... حتی تُنیرَ بَعدلِه ظُلمَ الجور، وتُطفِئ به نیرانَ الکفر، و تُظهِر به مَعاقِدَ الحقِّ، و مَجهولَ العدل...19.
خداوندا! زره گسست ناپذیرت را بر اندامش بپوشان، و فرشتگانت را پیرامون او گرد آور. خداوندا! او را به بهترین آرزوهایی برسان، که پیرامون پیامبرانت را ـ که برپا دارندگان عدالت(جهانی) بودند ـ بدانها رساندی، پروردگارا شکستگیها (و رخنهها) را به دست او پیوسته دار، و شکافها را به وسیلهء او به هم آر، و بیداد را به دست او بمیران، و عدالت را با او آشکار ساز، و با عمر طولانی او زمین را بیارای.
خداوندا! او(منجی آخرالزمان) را قائم منتظر قرار ده، آن پیشوایی که به دست او(مظلومان را) یاری خواهی رساند، و او را با یاری رسانی استوار، و پیروزی نزدیک مدد رسان، و شرق و غرب جهان را دراختیار او قرار ده، و راه روشن پیامبرت را به دست او زنده کن، تا ذرهای از حق از بیم احدی از مردمان، پوشیده نماند... و به آنچه از دینت محو شده دیگر باره زندگی بخش... تا درپرتو عدالت او، تاریکیهای بیداد روشن گردد، و زبانههای آتش کفر و بی دینی خاموش شود، و پایگاههای حق و عدالت ناشناخته، به دست (باکفایت) او آشکار گردد...
----------------------------------------
پی نوشت:
1. عوائد (نراقی) /186.
2. اصول کافی 2/224.
3. معانی الأخبار 1/174.
4. عیون أخبار الرضا(ع) 2 /99.
5. سوره مؤمنون 23/103 ـ 101.
6. عیون أخبار الرضا(ع) 2/235؛ الحیاة 1/487.
7. تحف العقول /329.
8. الحیاة 3/228.
9. بحار الأنوار 66/334.
10. عیون أخبار الرضا(ع) 2/91.
11. علل الشرایع /265؛ بحارالأنوار 6/73 ـ 74.
12. وسائل الشیه 8/7.
13. سورهء فرقان 25/67.
14. الحیاة 4/205.
15. وسائل الشیعه 6/32؛ الحیاة 1/425.
16. تهذیب7/77؛ استبصار3/83؛ مسند الامام الرضا(ع) 2/304.
17. عیون اخبا رالرضا (ع) 2/241.
18. عیون اخبا رالرضا(ع) 1/276؛ خصال 1/283.
19. الصحیفة الرضویة الجامعه /74.
در شرح حال و سیرت آن حضرت نوشته اند که...
هرگز با سخن خویش بر کسی جفا نکرد و بر وی ستم نراند.
تا سخن کسی به پایان نمی رسید سخن نمی گفت و گفتار او را قطع نمی کرد.
حاجت هیچ کسی را در صورت قدرت و توانایی رد نمی نمود.
پای خود را هرگز در مقابل کسی دراز نکرد.
هرگز کنار هیچ جلیس و همنشینی بر چیزی تکیه نمی کرد.
هیچ یک از خادمان را به دشنام و ناسزا نگرفت.
صدا به قهقهه بلند نمی کرد؛ بلکه تبسّم می فرمود.
آن حضرت در تابستانها روی حصیر جلوس می نمود، و زمستانها روی پلاس می نشست.
جامه های خشن می پوشید، اما هنگامی که در میان مردم ظاهر می شد دارای سر و وضع آراسته بود.
خیر و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب و نزاکت و ظریف و لطیف انجام می گرفت که هرگز طرف احسان، شرمسار نمی گردید؛ لذا نوشته اند که...
بسیار احسان می کرد و بخششها را پنهانی انجام می داد، و اکثر این خیرات را در شبهای تار [و بی سر و صدا] برگزار می کرد.
به عنوان نمونه:
مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در کتاب خود روایتی از «الیسع بن حمزه» آورده است که می گفت:
من در محضر امام رضا علیه السلام بودم که گروه زیادی از مردم پیرامونِ آن حضرت گرد آمده بودند و از او راجع به حلال و حرام سؤال می کردند. در این اثنا مردی بلند قامت و گندمگون وارد شد و گفت: السلام علیک یا ابن رسول الله! من یکی از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج بازمی گردم و تمام موجودی ِ خود را از دست دادم و چیزی برای من باقی نمانده که با آن بتوانم حتی یک منزل از منازل سفر را طی کنم. چاره ای درباره من بیندیشید تا مرا به شهر و دیارم بازگردانید، که من در شهر و دیارم فردی توانمند و مالدار می باشم. به من کمک کنید که وقتی به وطنم رسیدم از جانب شما به همین مقدار به فقراء هزینه رسانم و به آنها بخشش کنم؛ چون تهیدست و مستحق اِمداد مالی نیستم. حضرت به او فرمود: بنشین که خدای تو را رحمت کناد. سپس آن حضرت رو کرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست تا آن که مردم از پیرامون او پراکندند، و فقط آن مرد خراسانی و سلیمان جعفری و خیثمه و من در آن جا ماندیم. حضرت فرمود به من رخصت دهید به اندرون منزل بروم. لحظه ای گذشت و حضرت بیرون آمد و در را بست و از پشتِ در دست را بیرون آورد...
... و فرمود: مرد خراسانی کجاست؟
عرض کرد: اینجا.
فرمود: این دویست دینار را بگیر و مخارج خود را با آن تأمین کن و لازم نیست در دیار خود به مقدار آن از جانب من به فقراء کمک کنی، و از سرای من خارج شو که من تو را نبینم و تو نیز مرا نبینی [که مبادا هر دو شرمسار گردیم].
سلیمان به آن حضرت عرض کرد: قربان! عطای فراونی به این مرد مرحمت فرمودی و او را مورد مهر خویش قرار دادی، چرا از پشت در و از خفا این کار را برگزار فرمودی؟
فرمود: بیم آن داشتم که ذل و خواری سؤال و خواهندگی را از رهگذر برآوردن نیازش در چهره او مشاهده کنم. آیا نشنیده ای که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: "المستتر بالحسنه تعدل سبعین حجه، و المذیع بالسیّئه مخذول، و المستتر بها مغفور له"، کسی که پنهانی و بی سروصدا احسان می کند این کار او معادل با هفتاد حج می باشد، و کسی که بدی و گناه را افشا و آشکار می سازد خوار و فرومایه خواهد گشت، و آن که گناه و بدی را مخفی می دارد امید آمرزش برای او وجود دارد...
سپس فرمود: آیا این بیت به گوش تو نرسیده است که:
متی آته یوماً اطالب حاجه رجعت الی اهلی و وجهی بمائه
آن کسی را می ستایم که اگر روزی برای حاجتی نزد او روم، به سوی اهل و عیالم در حالی بازمی گردم که آبروی من مصون مانده و دچار ذلت سؤال و خواهندگی نباشم.
نیز کلینی آورده است که...
میهمانی بر امام رضا علیه السلام وارد شده و پاره ای از شب را با او به گفتگو نشست که چراغ دگرگونه شد و می خواست خاموش شود. میهمان برای ترمیم و اصلاح آن دست خود را پیش آورد تا آن را به حالت نخست بازگرداند که امام رضا علیه السلام مانع شد و شخصاً آن را ترمیم و اصلاح کرد، آن گاه فرمود:
ما خاندان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میهمانان خود را به کار نمی گیرم [بلکه مقدم آنها را گرامی داشته و از هیچ گونه ادب و نزاکتی نسبت به آنها دریغ نمی ورزیم].
بدین امید که خدای متعال ما را از توفیق در التزام به سیرت اخلاقی این امام بزرگوار برخوردار سازد و ارشادات سعادت آفرین و الگو پرداز آن جناب را در همه جوانب زندگانی به کار بندیم این نوشته را به پایان می برم، و شفاعت او را در روزی از خدا می طلبم که هیچ عاملی جز قلب سلیم و دل پالوده از آلودگی ها سود نمی بخشد.
» درجات و مراتب امام رضا(ع)
رضای متقین
انسان راضی در چنین مرحله ای رنج و درد آسیبها را کاملاً درک کرده و آن را احساس می نماید امّا بدان راضی است؛ بلکه به بلا و آسیبها گرایش داشته و عقلاً خواهان آن می باشد؛ اگر چه طبعاً از آن بیزار است؛ امّا چون هدف این است که به ثواب و قرب الهی نائل گردد و وارد بهشتی شود که گستره آن، فاصله میان آسمان و زمین را تشکیل می دهد ـ بهشتی که برای متقین آماده شده است ـ تن به بلا و مصیبت می دهد حتی بدان عقلاً راغب می باشد مانند کسی که طبق دستور طبیب حاذقی باید عمل جراحی بر روی او انجام گیرد و صلاح و سلامت او از راه همین جراحی صیانت می گردد. این بیمار می داند که این جراحی با درد و رنج همراه است امّا به چنین درد و رنجی راضی و بلکه بدان راغب است تا سلامت خود را به دست آورده و حتی از جرّاح ـ به خاطر همین درد و رنجی که بر او وارد می سازد ـ سپاسگزار است.
رضای مقربین در این مرحله اگر چه رنج بلا و مصیبتها را درک می کند امّا دوستدار چنین رنجی است؛ چرا که محبوب او خواهان چنین رنجی می باشد، و رضای محبوب را در آن می بیند؛ زیرا وقتی حب و دوستی بر کسی چیره گشت، همه هدف و خواسته او این است که رضای محبوب خویش را به دست آورده باشد ـ و به همین جهت بود که امام رضا علیه السلام از نظر روانی در حال رضا نسبت به خداوند متعال به سر می برد و مردم را نیز به چنین حالت خوشایند و سعادت آفرینی دعوت می کرد، و لذا می فرمود:
«اگر کسی در برابر روزی کم از حق تعالی راضی باشد حق تعالی نیز از او در برابر اندک اعمال راضی خواهد بود».
از احمد بن عمر بن ابی شیبه حلبی و حسین بن یزید، معروف به «نوفلی» روایت شده است که می گفتند:
حضور امام رضا علیه السلام رسیدیم و عرض کردیم:
ما در نعمت و رفاه و فراخ روزی به سر می بردیم: لکن حالمان دگرگونه شده و گرفتار فقر و تهی دستی شدیم، دعا کن خداوند متعال حالت گذشته را به زندگانی ما بازگرداند.
فرمود: می خواهید چه بشوید؟ آیا دوست می دارید چون سلاطین باشید؟ و خوشحال می شوید که همانند طاهر و هرثمه زندگانی کنید؟ و این حالت رضای درونی را از دست نهاده و از این عقیده و آئینی که بدان پای بند هستید بیگانه گردید؟
آنها در پاسخ عرض کردند: نه، سوگند به خدا اگر دنیا و آنچه در آن است و تمام زر و سیمی را که در آن وجود دارد در اختیارمان قرار دهند ما را راضی نخواهد کرد که از این حالت دست برداریم.
حضرت فرمود: حق تعالی گوید:
"اعملوا آل داود شکراً و قلیل من عبادی الشکور" (سبأ: 13) ای خاندان داود، شاکر و راضی باشید که بندگان شاکر و دلخوش و راضی من، اندک هستند.
سپس آن حضرت فرمود: نسبت به خدا دارای حسن ظن باش؛ چرا که اگر کسی در برابر خدا برخوردار از حسن ظن باشد، مرحمت الهی را در گمان خویش می یابد، و اگر کسی به روزی کم راضی و قانع باشد خدا نیز عمل اندک را از او پذیرا می گردد، و چنانچه به رزق اندکی از حلال دلخوش باشد، مؤونه او سبک گشته و شاد و خرم خواهد بود و خدا او را به درد و رنجهای دنیا و راه چاره و درمان آنها رهنمون گشته و وی به سلامت از این دنیا به دارالسلام رخت بربندد.
طبق آیه ای که قبلاً یاد شد، خداوند متعال رضای خود را نسبت به هر کسی، مقرون به رضای آن شخص نسبت به خود قرار داده است، و لذا ما به این حقیقت پی می بریم که کسی می تواند مشمول رضای پروردگار قرار گیرد که او نیز از خدا و دستاوردهای او راضی باشد. امام رضا علیه السلام مظهر و مصداق کامل و فرد اکمل این حقیقت بوده است «و این خدای راضی از امام رضا بود که نام رضا را برای او به ویژه انتخاب فرمود، چرا که آن حضرت مصداق بارز رضای خدا و رسول او و ائمه (علیهم السلام) بوده است. و این نام اختصاصاً از آنِ این امام می باشد؛ چون دوست و دشمن نمی توانستند از احساس رضایت درونی نسبت به آن حضرت دریغ ورزند و قلباً خویشتن را تهی از رضایت نسبت به او نسبت به او احساس کنند.»
... و همه مردم معاصر با آن حضرت، به فضیلت علمی و اخلاقی او معترف بوده اند. و مقام بلند علمی آن بزرگوار مرضّی خاطر همگان بوده و رضایت همگان اعم از مخالف و مؤالف را به خود جلب می کرد.
» پایههای سهگانه ایمان
امام رضا(ع) از پدرانش(ع) از امام علی(ع)، از پیامبر اکرم(ص):
الایمانُ قَولٌ مَقُولٌ، وعملٌ معمولٌ، و عرفانٌ بِالعُقولِ.
ایمان گفتاری (اقراری) است که گفته شود(وبه زبان بیان گردد)، و عملی است که انجام یابد، وشناختی است که با عقل حاصل آید.
منبع: نرم افزار آستان محبت
» نشانه های کمال عقل آدمی
امام رضا(ع) میفرمایند: "لا یتم عقل امرء مسلم حتی تکون فیه عشر خصال: الخیر منه مأمول و الشر منه مأمون یستکثر قلیل الخیر من غیره و یستقل کثیر الخیر من نفسه لا یسأم من طلب الحوائج الیه و لا یمل من طلب العلم طول دهره الفقر فی الله احب الیه من الغنی و الذل فی الله احب الیه من العز فی عدوه و الخمول اشهی الیه من الشهرة ثم قال علیهالسلام: العاشرة و ما العاشرة، قیل له: ما هی؟ قال علیهالسلام: لا یری احدا الا قال هو خیر منی و اتقی انما الناس رجلان: رجل خیر منه و اتقی و رجل شر منه و ادنی، فاذا لقی الذی هو شر منه و ادنی قال: لعل خیر هذا باطن و هو خیر له و خیری ظاهر و هو شر لی و اذا رأی الذی هو خیر منه و اتقی تواضع له لیلحق به فاذا فعل ذلک فقد علا مجده و طاب خیره و حسن ذکره و ساد اهل زمانه. "
عقل و خرد هیچ فرد مسلمانی به سر حد کمال نرسد مگر این که ده خصلت در او جمع آید: به خیر و خوبیهایش امیدوار باشند و از شر و بدیهایش در امان، خوبی اندک دیگران را بسیار شمارد و نیکی بسیار خود را اندک داند، از درخواست نیازمندان ناراحت نشود در تمام دوران زندگی از دانشاندوزی خسته نگردد، فقر و ناداری را در راه الله از ثروتمندی دوستتر دارد، ذلت و خواری را در پیروی احکام الهی بر عزت با دشمنان الله ترجیح دهد، گمنامی را از شهرت بیشتر خواهد. و فرمود: دهمین خصلت چقدر با اهمیت است سئوال شد: کدام است آن؟ فرمود: هیچ کس را نبیند مگر این که گوید: او از من بهتر و باتقواتر است، زیرا که مردم دو گروهاند: فردی که از او بهتر و پرهیزگارتر است و فردی که بدتر و پستتر است. چون کسی را که از او بدتر و پستتر است ببیند گوید: ممکن است خوبی این شخص پنهان باشد و این برایش بهتر است، ولی خوبی من آشکار است و آن موجب بدی و شر است برای من و چون شخصی را که از او بهتر و پرهیزگارتر است مشاهده کند برایش فروتنی نماید تا به او نزدیک شود. هرگاه چنین خوی و خصلتهائی داشته باشد به عالیترین درجه از بزرگواری رسیده، نیکیهایش بیشائبه، نامش نیک، و بر همگان سروری و آقائی یابد.
» پیشگویی های امام رضا (علیه السلام)
امام رضا علیهالسلام بسیاری از حوادث را قبل از آنکه واقع شود، پیشبینی میکرد و آن حوادث همان گونه که حضرت پیشگویی کرده بود، اتفاق میافتاد. این پیشگوییها به روشنی عقیدهی اصلی شیعه را ثابت میکند که میگوید: خدای تبارک و تعالی به امامان اهلبیت علیهمالسلام فضیلت و علوم باطنی بخشیده است، درست همان طوری که به پیامبرش بخشیده است.
برخی از پیشگوییهای امام رضا علیهالسلام را در ذیل میآوریم:
1. حسن بن بشار روایت میکند با سلسله سند موثق که علی بن موسی الرضا علیهالسلام فرمود: عبدالله (یعنی مأمون)، محمد (یعنی امین) را خواهد کشت.
من (حسن بن بشار) از او پرسیدم: آیا عبدالله بن هارون، محمد بن هارون را خواهد کشت؟
امام (ع) پاسخ داد: «بلی، عبدالله که در خراسان است، محمد بن زبیده را که در بغداد است، خواهد کشت.» و سپس این شعر را خواند که معنایش این است: «یقینا پی در پی کینهها تو را نشانه میگیرند و امراض مخفی را آشکار میکنند.»(1)
چند روزی سپری شد و مأمون برادرش امین را کشت.
2. نمونهی دیگر از وجود علم ذاتی امام رضا علیهالسلام این است که وقتی محمد بن جعفر الصادق (ع) در مکه قیام کرد و بیعت مأمون را شکست، امام رضا علیهالسلام به نزد او رفت و فرمود: ای عمو، پدر یا برادرت را به دروغ متهم مکن، زیرا چنین قدرتی با تو سازگار نخواهد بود.
به هر حال محمد بن جعفر توجهی به پند و اندرز امام رضا علیهالسلام نکرد و طغیانش را علیه مأمون اعلام داشت. کمی پس از آن، گروههایی از افراد مأمون به سرکردگی جلودی به محمد بن جعفر و جنگجویانش حمله کردند و آنها را شکست دادند. سپس محمد از جلودی امان خواست و او نیز به وی امان داد. آنگاه محمد به منبر رفت و اختیار و قدرت را واگذار کرد و گفت: این قدرت متعلق به مأمون بوده و من حقی بر آن ندارم.(2)
3. حسین فرزند امام موسی کاظم علیهالسلام گفته است: ما، جوانانی از بنیهاشم در اطراف امام رضا علیهالسلام نشسته بودیم، جعفر بن محمد علوی با سر و وضعی نامرتب و لباسی وصلهدار از مقابلمان گذشت و ما نگاهی به یکدیگر کرده و به او خندیدیم. در همین حال امام فرمود: در آیندهای بسیار نزدیک شاهد خواهید بود که جعفر بن محمد علوی فردی ثروتمند خواهد شد و مریدان بسیار خواهد داشت.
یک ماه بعد دیدیم که جعفر حاکم مدینه شد و از موقعیت خوبی بهرهمند گردید.(3)
4. از محاول السجستانی روایت شده است که گفت: هنگامی که من در مدینه بودم، امام رضا علیهالسلام را دستور دادند تا به خراسان برود. امام وارد مسجد شد تا با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خداحافظی کند، پس چندین بار با نبی اکرم (ص) وداع کرد و در تمام این لحظات میرفت و باز به طرف قبر برمیگشت. ناگهان شیونی بلند زد و گریه کرد. شتابان به سوی او رفتم و سلام کردم و تبریک گفتم. امام فرمود: مرا رها کن، چرا که از همسایگی حرم جدم جدا میشوم و در غربت خواهم مرد و در کنار هارون دفن خواهم شد.
من از شهر خارج شدم و در راه با امام بودم تا وارد خراسان شد. امام رضا علیهالسلام مدتی در خراسان ماند و پس از آن کنار هارون دفن گردید.(4)
جریان همان گونه اتفاق افتاد که امام رضا علیهالسلام خود پیشگویی کرده بود. وی به خراسان رفت و دیگر از آنجا برنگشت و به وسیلهی مأمون خلیفهی عباسی به شهادت رسید و در کنار هارون الرشید دفن گردید.
5. صفوان بن یحیی میگوید: هنگامی که ابوابراهیم (امام کاظم علیهالسلام) دار فانی را وداع فرمود و ابوالحسن الرضا علیهالسلام در سمت امامت سخن گفت، برای او از وجود فتنههایی که تهدیدش میکرد بیمناک شدیم. به امام گفتیم: شما امر عظیمی را آشکار کردید و ما از این شیطان (یعنی هارون) بر شما بیمناکیم.
حضرت پاسخ داد: بگذارید هر کاری که میخواهد انجام دهد، او نخواهد توانست به من صدمهای بزند.(5)
این جریان نیز همان طور که امام رضا علیهالسلام پیش بینی کرده بود، تحقق یافت، بدین معنی که هارون الرشید رفتار بدی با آن حضرت نداشت و امام (ع) خود این موضوع را به اصحابش تأکید نموده بود.
محمد بن سنان میگوید: من به ابوالحسن الرضا علیهالسلام در دوران هارون گفتم: شما خودتان را از طریق این موضوع و همنشینانتان در جمع یاران پدرتان مشهور میکنید، حال آنکه از شمشیر هارون خون میچکد (خون پیامبر و اهل بیت او و پیروانش).
امام رضا علیهالسلام فرمود: همان گونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر ابوجهل یک مو از سر من کم کند، شاهد باش که من پیامبر خدا نیستم»به تو میگویم که اگر هارون الرشید یک تار مو از سر من کم کند، گواه من باش که من هم امام نیستم.(6)
امام رضا علیهالسلام چندین بار اعلام کرده بود که هارون به او توهین نخواهد کرد و در کنار هارون دفن خواهد شد. حمزة بن جعفر ارجانی روایت کرده است که هارون از مسجدالحرام از دروازه خارج شد و علیالرضا (ع) از دروازهی دیگر، و فرمود: خانه چه دور است و ملاقات چه نزدیک! مطمئنا توس من و او را با هم جمع میکند.(7)
امام رضا علیهالسلام در بسیاری از روایات بر روی مدفون شدن خود در کنار هارون الرشید تأکید فرموده است. موسی بن هارون روایت میکند: هنگامی که هارون الرشید مشغول صحبت کردن در مسجد مدینه بود، علی بن موسی الرضا علیهالسلام را دیدم که به من فرمود: تو خواهی دید که من و او (هارون) در یک خانه دفن خواهیم شد.(8)
6. نمونهای دیگر از علم ذاتی امام رضا علیهالسلام خبر دادن از هلاکت برامکه است با توجه به شوربختی آنها. مسافر گزارش کرده است: من با ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیهالسلام بودم، یحیی بن خالد برمکی از برابر ما گذشت در حالی که صورتش را با دستمالی پوشانده بود تا از گرد و غبار فرار کند. امام فرمود: «بدبخت کسی که نمیداند در این سال برایش چه رخ خواهد داد.» سپس اضافه کرد: «تعجبآورتر از این آنکه من و هارون به مانند این دو انگشت هستیم.» و در همین حال انگشت سبابه و انگشت وسطیاش را با هم جمع کرد.
مسافر میگوید: به خدا قسم مفهوم کلام ابوالحسن (ع) را در رابطه با هارون تا زمان شهادتش و دفن او در کنار هارون نفهمیدم.(9)
7. محمد بن عیسی میگوید از روی صحت، این حدیث را از ابوحبیب نباجی که گفته بود: پیامبر خدا (ص) را در خواب دیدم که به نباج آمد و در مسجد، جایی که هر سال حاجیان می ایستادند، ایستاد. من به نزد او رفته و سلام کردم. در جلوی او طبقی بود پر از خرمای صیحانی. او به من مشتی از آن خرماها داد. من آنها را شمردم، هجده دانه بود. پس، از یک نفر تقاضا کردم که خواب مرا تعبیر نماید و او به من گفت که تا هجده سال دیگر زنده خواهم بود. دو سال بعد در حالی که در مزرعهام بودم، شخصی آمد و با من راجع به آمدن حضرت رضا علیهالسلام از مدینه و ماندنش در آن مسجد گفتگو کرد. من مردم را دیدم که پیش امام میرفتند، من هم نزد او رفتم. دیدم امام در همان جایی نشسته است که در خواب دیده بودم پیامبر (ص) نشسته بود، در حالی که طبقی ساخته شده از لیف خرما پر از خرماهای صیحانی نزد او بود. من سلام کردم. امام سلام مرا پاسخ داد و فرمود: «جلو بیا.» جلو رفتم و امام مشتی از آن خرماها به من داد، و آنها را مانند آنچه در خواب دیده بودم شمردم، دقیقاً برابر بود با آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خواب به من داده بود. پس گفتم: ای پسر رسول خدا، اضافهتر از این به من بده.
حضرت فرمود: اگر پیامبر خدا اضافهتر از این به تو داده بود، ما هم برای تو اضافه میکردیم.(10)
8. جعفر بن صالح روایت کرده و میگوید: من به نزد رضا (ع) رفتم و به او گفتم: زنم باردار است، از خدا درخواست کن تا فرزند من پسر باشد.
امام پاسخ داد: آنها دوقلو خواهند بود.
من به کناری رفته و با خود گفتم: نام یکی را علی و نام دیگری را محمد میگذارم. سپس به نزد امام برگشتم و او به من فرمود: نام یکی را علی و نام دیگری را امعمرو بگذار.
هنگامی که به کوفه برگشتم، همسرم دو قلو وضع حمل کرده بود و من دیدم که یکی پسر و دیگری دختر است. پس پسرم را علی و دخترم را امعمرو نام نهادم.(11)
راویان پیشگوییهای بسیاری را از امام رضا علیهالسلام روایت کردهاند که دلالت بر این دارد که خدا آنها را با علم صحیح، همان طور که به دوستان پارسا و بندگانش اختصاص میدهد، به آن حضرت الهام فرموده است.
----------------------------------------
پی نوشت:
1ـ المناقب، ج 4، ص 338.
2ـ بحارالانوار، ج 12، ص 13.
3ـ فصول المهمه، ص 229.
4ـ اخبار الدول، ص 114.
5ـ اعیان الشیعه، ج 4، ص 97.
6ـ همان مأخذ.
7ـ الاتحاف بحب الاشراف، ص 59.
8ـ همان مأخذ.
9ـ همان مأخذ.
10ـ کشف الغمه، ج 3، ص 103.
11ـ جوهرة الکلام، ص 146.
» امام رضا(ع) در مقام و پایگاه رضا به قضای الهی
این امام بزرگوار ما به رضا نامبردار می باشد، نامی که سراسر زندگانی آن حضرت و حالات درونی و شخصیت روانی او را در یک مقام والای اخلاقی خلاصه می کند. بدیهی است که این نام و عنوان به گزاف برای آن حضرت انتخاب نشده است، بلکه با آینده نگری و بینشی روشن چنین نامی از میان نامها برای این امام گزین شده است. چنان که نام های همه ائمه علیه السلام بازگو کننده یک سلسله واقعیاتی متناسب با شخصیت آنها بوده و نمودارترین حالات روحی آنها را روشنگر است.
با وجود این که این امام بزرگوار با آسیبهای گوناگونی مواجه بود که جان و تن او را میآزرد و بهدور از زادبوم و اهل و عیال به سر می برد، به هیچ وجه از پایگاه رضای به قضاء الهی نلغزید، و هرگز بی تابی و بد گمانی نسبت به خدای متعال از او دیده نشد؛ بلکه هر حالتی که در طرز رفتار آن حضرت مشاهده می شد، نمایانگر روحی سرشار از رضا بوده است؛ چنان که نکات و گزارشهای کوتاهی که در پیش داریم گویای همین حقیقت می باشد، لذا باید گفت که این شخصیت عظیم انسانی با نام خود و روحی که این عنوان را تأیید میکرد بشریت را به مقامی از نظر اخلاق و تربیت رهنمون گشت که از دیدگاه همه عرفا و خدا آشنایان از پر فضیلت ترین مقامات انسانی و عالی ترین مراحل کمال اخلاقی به شمار است.
برای این که از این پایگاه اخلاقی و ارزش آن تا حدودی واقف گردیم راجع به آن فشرده ای از سخن بزرگان را بازگو می کنیم، امّا قبلاً روایتی را که از امام رضا علیه السلام نقل شده است در زیر می آوریم: آن حضرت فرموده است:
ایمان دارای چهار رکن می باشد:
1 ـ توکل به خدا
2 ـ رضا به قضای او
3 ـ تسلیم در برابر امر او
4 ـ واگذار کردن امور به او
اصولاً رضا را باید ثمره محبت، و محبت را ثمره معرفت دانست؛ زیرا آن کسی که شخصی را به خاطر کمالات و صفات خوشی که در او وجود دارد دوست می دارد به همان اندازه که بر مراتب معرفت و آگاهی وی نسبت به او افزوده می شود دوستی و دلبستگی به وی در او رو به فزونی می گذارد. اگر کسی با چشم بصیر جلال و کمال الهی را بنگرد قهراً به خدا دلبستگی می یابد و حبّ او به خدا ـ با افزایش معرفت نسبت به او ـ فزاینده می گردد:
"والّذین آمنوا اشد حبّاً لله"(بقره: 165) افرادی که ـ به خاطر فزونی معرفت ـ دارای ایمان هستند، حبّ آنها نسبت به خدا استوارتر و فزونتر می باشد.
وقتی شخص دوستدار خدا باشد هر پدیده و دستاوردی که از ناحیه او می رسد نیکو و زیبا تلقی کرده و آن را پسند می کند. چنین موضع روانی در انسان بیانگر رضای او نسبت به خدای متعال است.
رضا فضیلت شکوهمندی است که باید گفت تمام فضائل اخلاقی در آن خلاصه می شود، خداوند متعال مقام رضای شخص به خود را با رضای خود از آن شخص مقرون ساخته و از این رهگذر شکوه و عظمت آن را بیان نموده است، آنجا که می فرماید:
"رضی الله عنهم و رضوا عنه"(مائده: 119) خدا از آنها راضی است و آنان نیز از وی راضی هستند.
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رضا را دلیل ایمان انسان معرفی کرده است، آن گاه که گروهی از یارانش را مورد سؤال قرار داد و فرمود:
«نشانه ایمان شما چیست؟
عرض کردند: در برابر بلایا و گرفتاریها صابر هستیم، و به گاه رفاه و خوشی خدای را سپاسگزاریم، و به هنگام در رسیدن قضای الهی از رضا برخورداریم.
آن حضرت به آنان فرمود: سوگند به خداوندگار و صاحب کعبه که شما دارای ایمان می باشید».
به امام صادق علیه السلام عرض کردند:
از چه طریقی می توان به ایمان مؤمن پی برد؟
فرمود: از طریق تسلیم او در برابر خدا، و رضای او در مقابل حوادث خوش و ناخوشی که به او روی می آورد.
- ۹۱/۰۴/۳۱